جدول جو
جدول جو

معنی صلح افتادن - جستجوی لغت در جدول جو

صلح افتادن
(خوا / خا بَ کَ دَ)
سازش دست دادن. به مصالحه انجامیدن: میان خوارزمشاه و ختا صلح افتاد. (گلستان). رجوع به صلح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ شُ وَ دَ)
خرابی پیدا شدن. فساد و تباهی حاصل آمدن: چون به لشکرگاه رسید، یافت قوم را بر حال خویش هیچ خللی نیفتاده بود. (تاریخ بیهقی). دست بتوفیر لشکر برد و در آن بسیار خللها افتاد. (تاریخ بیهقی). و اگر عیاذاً باﷲ... خلل افتد جیحون بزرگ در پیش است و گریزگاه خوارزم سخت دور. (تاریخ بیهقی).
خلل گرچه می افتدش در دماغ
ولی سرخوشی می پذیرد چو باغ.
ملاطغرا (از آنندراج).
صدخلل در راحت تنهائیم افتاد اگر
زآشنایان گردبادی در بیابان داده ایم.
کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ دَ)
خطا روی دادن. نادرست شدن:
به رویت خواهم الحمدی بخوانم
غلط ترسم که در بسم اﷲ افتد.
امیرخسرو (از آنندراج).
از همه من ترا پسندیدم
این غلط وقت انتخاب افتاد.
ملا نسبتی (از آنندراج).
- در غلط افتادن، اشتباه کردن. ناصواب گفتن و کردن: گفتند امیر در بزرگ غلط افتاده و پنداشته است که ناحیت و مردم آن بر اینجمله است که دید. (تاریخ بیهقی). جمشید در غلط افتاد و دیگر روز خلق را گفت بدانید و آگاه باشید که من خدای شمایم. (قصص الانبیاء) :
هر زمان از شوخ شنگیها به رنگ دیگر است
در غلط افتادم که کشمیر است یا دلدار ماست.
نادم گیلانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ / رِ کَ دَ)
بسیار ریم بیرون دادن ریش. سخت ریمناک شدن قرحه. ریم و قیح پیدا آمدن در ظاهر قرحه یا جراحتی. تباه شدن و ریم بر ظاهر و روی آوردن جراحت یا قرحه. سوخته ای یا ریشی آب پس دادن. چرک و ریم بسیار پیدا کردن قرحه یا جرح و ریم روان روی آن را فراگرفتن. ریم بسیار در آن پیدا آمدن ستیم و آب بر ظاهر پیداکردن. تقرّح. به بدی رفتن قرحه یا بسیار بر ظاهر ریش روان یا خستگی پیدا آمدن
لغت نامه دهخدا
(سِ طَ زَ دَ)
لک افتادن به انگور، آغاز رسیدن و رنگ گردانیدن انگور و جز آن. نقطۀ کوچک از میوه نرم و شیرین شدن. و رجوع به لک زدن شود، لک افتادن در چشم، لک آوردن آن. رجوع به لک آوردن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ شُ دَ)
لج افتادن با کسی، با وی بستیزه برخاستن. آغاز ستیزه کردن با کسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از غلط افتادن
تصویر غلط افتادن
نادرست بودن نابه جا آمدن خطا رخ دادن اشتباه پیدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لچ افتادن
تصویر لچ افتادن
بیرون آمدن چرک از جراحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لج افتادن
تصویر لج افتادن
لج افتادن با کسی. با وی بستیزه برخاستن
فرهنگ لغت هوشیار
لک افتادن چشم. لک آوردن، یا لک افتادن میوه. نرم و شیرین شدن نقطه ای از آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلط افتادن
تصویر غلط افتادن
((~. اُ دَ))
اشتباه پیدا شدن، خطا رخ دادن
فرهنگ فارسی معین